دانشجویان مهندسی صنایع ورودی 91
دانشگاه دامغان
| ||
|
هيچ وقت غصه ي چيزهايي رو كه نداري ، مثل : ادب ، هنر ، خوشگلي ،تيپ ،محبوبيت ، پول و ... نخور!
. . . . . . . حالا مثلاً من كه دارم كجا رو گرفتم ؟
به نظر من یلدا واسه همه زیبا نیست
برای بعضی ها تنها فرق شب یلدا با شبهای دیگه اینه یک دقیقه بیشتر تنهان.
این جدول لیگ برتر همیشه یه چیزو برام یادآوری میکنه! این که یه تاج رو سرمه و دو تا ستاره رو قلبم...! [ 29 آذر 1391برچسب:استقلال, ] [ 22:43 ] [ ]
خدمت دخترایی که میگن پسرا تو وبلاگ فعالیتی ندارن و خنثی هستن،باید عرض کنم که پسرا کارای ریشه ای انجام میدن،بعنوان نمونه همین ایجاد وبلاگ! بعدشم دخترا که حاضر نشدن رو صندلی داغ بشینن،و دوباره یه شیرمرد(!!!!!!!!) اعلام آمادگی کرده!
نیما اولین مهمانی خواهد بود که رو صندلی داغ میشینه.همین الان بهتون بگم هر کی که نیما بگه مهمون بعدیه و هیچکس حتی Bb از این قاعده مستثنی نیست مگر کسانی که کلا با این ایده مخالفن و شرکت نمی کنن.اگه از ۲۱ دسامبر جون سالم به در بردیم شنبه شروع میکنیم!
با اینکه ما پسرا دل خوشی ازشما دخترای ایرونی نداریم
ولی یه تار موی گندیدتونم با صدتا دختر فرنگی عوض نمی کنیم،
شرمنده دیگه هندونه های شب یلدا زیاد شد،برین حالشو ببرین!
ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار میمانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم میدارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند. در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دیماه تاج و تخت شاهی را بر زمین میگذاشتند و با جامهای سپید به صحرا میرفتند و بر فرشی سپید مینشستند. دربانها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ بردهها و خدمتکاران در سطح شهر آزاد شده و بهسان دیگران زندگی میکردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و مردم عادی همگی یکسان بودند. البته درستی این امر تایید نشده و شاید افسانهای بیش نباشد. ایرانیان در این شب باقیمانده میوههایی را که انبار کرده بودند به همراه خشکبار و تنقلات میخوردند و دور هم گرد هیزم افروخته مینشستند تا سپیده دم بشارت روشنایی دهد زیرا به زعم آنان در این شب تاریکی و سیاهی در اوج خود است. جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شبنشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار میشود. متلگویی که نوعی شعرخوانی و داستانخوانی است در قدیم اجرا میشدهاست به این صورت که خانوادهها در این شب گرد میآمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف میکردند. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوههای گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند، این میوهها که اغلب دانههای زیادی دارند، نوعی جادوی سرایتی محسوب میشوند که انسانها با توسل به برکتخیزی و پردانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها برکتآور میکنند و نیروی باروی را در خویش افزایش میدهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشید در شب بهشمار میروند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آیندهگویی میکنند.(منبع: ویکیپدیا)
دکتر محمدجواد عزیزخانی در حین انجام آزمایشات هسته ای!!!!!!!!!!!
۱.اول از همه اینکه کسی که قراره رو صندلی بشینه(در جریانم که از این پیشنهاد استقبال نمیشه) در کمال صداقت جواب بده در واقع دروغ و لاف و کلاس گذاشتن نداریم یا با صداقت جواب میده یا اصلا جواب نمیده ۲.اینکه یه دختر/پسر از شخص خاصی سوالای زیاد بپرسه , هیچ معنی خاصی نمیده پس جو سازی نمیکنیم! ۳.از همه مهمتر کسی که سوال میکنه اسم اصلی شو هم مینویسه ۴.کسی که رو صندلی نشسته تعیین میکنه نفر بعدی کی باشه با اینکه میدونم کلا از وبلاگ استقبال نمیشه ولی پیشنهاد یا انتقادی دارین کامنت بزارین. خواهشا کمکم کنید و جواب بدید, به نظرتون بعد از این که لیسانسم رو گرفتم فلافلی بزنم یا آب هویجی!!؟ به یک نفر داوطلب برای نشستن روی صندلی داغ نیازمندیم!!!ترجیحا خانوم باشه که پسرا هم شرکت کنن!!!! اگر هم کسی نیست خودم میشینم!!!! بلاخره یکی از دخترا هم نویسنده شد!!! .با تقدیر و تشکر از خانوم میرزایی
تا حالا در مورد خوابگاه دانشجویی پسران چه تصوری داشتید؟؟! - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - ساعت ۲ نصف شب یک اتاق
ساعت ۳ نصف شب کل خوابگاه منهای سرپرست ساعت ۴ صبح هنگام خوابوضعیت تحصیل در خوابگاهاولین روزهای خوابگاهگفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روزپایان گفت و گوامکانات غذایی در خوابگاهطریقه ظرف شستن در خوابگاهاواخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویانو این هم آخر عاقبتش!!خلاصه اينكه مراقب خودتون باشيــــــــــــن!!!
فقط یه دامغانی میتونه بفهمه برف امروز چقدر غیر منتظره وعجیب بود!!!
life+love=happy life_love=sad 2life=happy+sad life=happy/2+sad/2 that is real life.enjoy it. یکی از آپشن های که دخترا دارن اینه که ... . . . . . . . . . . . . . دختره شکست عشقی خورده در حد خودکشی... اصن داغون... ولی میاد معدلش میشه 19/75 تو وبلاگای دیگه هم دیدم که "صندلی داغ" اجرا میکنن،امروز هم خانوم ایمانی فر پیشنهادشو دادن،واسه من که مشکلی نیس،حتی حاضرم روش بشینم!! شما هم اگه موافقین کامنت بزارید.ضمن اینکه سوالا و جوابا میتونن فقط با کدی که براش خواهم گذاشت دیده بشن،در واقع یعنی فقط و فقط بچه های کلاس میتونن ببینن! و از این بابت خیال همگی راحت! علاقه مندان فعلا کامنت بزارن،تا ایشالله فردا قوانینشو هم تدوین کنیم! ۱.وقتی در جمع هستیم ۲.وقتی تنها شدیم! وقتی میخوام شهریه رو از بابا بگیرم!!!!! یه سری شایعاتی هست در مورد نابودی جهان در ۲۱ دسامبر یا تاریکی خورشید به مدت سه روز که مربوط میشه به پیشگویی های نوسترآداموس و اقوام مایا,به نظر من که در حد همون شایعه س ولی میگن گویا قراره دنیا وایسته,رضا صادقی پیاده شه!!!!!.خلاصه نگران نباشین ایشالله که مهندس میشیم آرزو به دل از دنیا نمیریم!!!!ولی خود این موضوع تلنگر جالبیه فک کن قراره هممون بمیریم و این همه کار نکرده و حرف نگفته داریم یه کم که بهش فک میکنم میبینم باید قدر یه چیزایی رو واقعا دونست!
نه من میخوام بدونم اگه من سرمو میزاشتم زمین میمردم کی میخواست این وبلاگو جمع کنه!!!!!!!! تکلیف bb چی میشد؟!!!! جواب این همه هوادارو کی میداد؟!!!! آیا وقت آن نرسیده که کسی داوطلب نویسندگی شود؟!!!
برای مهندسان صنایع بن بستی وجود ندارد یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت.
دو سال پیش در یکی از شهرهای قشنگ کشورمون دانشجو بودم موقع امتحانات رسیده بود دو تا امتحان اول روکه اسون بود دادیم و همه هم نمره خوبی گرفتیم چند روز مونده به امتحان سوم که درس سختی هم بود با گروه خودمون 5نفری میشدیم تصمیم گرفتیم بریم خارج ازشهر و کمی خستهگیدر کنیم .امتحان روز چهار شنبه بود دوشنبه حرکت کردیم و تاسه شنبه عصراون جا بودیم وبعد برگشتیم که چهارشنبه صبح هم بریم امتحان بدیم .وقتی به نزدیکی های شهررسیدیم موبایل ها انتن داد یه دفعه موبایل بچه ها زنگ خورد .یکی از بچه ها بود پرسید چرا نیومدید امتحان بدید تازه متوجه شدیم که امتحانو اشتباه کردیم و بیست و ششم می شده سه شنبه نه چهارشنبه .خلاصه وقتی رسیدیم تا صبح نخوابیدیم و به این فکر کردیم که چی کار کنیم چون درس چهار واحدی بود خلاصه همه باهم به این نتیجه رسیدیمکه من برم با استاد صحبت کنم هر چه گفتم من سر این کلاس خیلی اذیت کردم و مطمئنا استاد می گه که عاقبت شیطونی بیش از حد همینه بچه ها قبول نکردن وگفتن اگه یه نفر بتونه استاد را راضی کنه تویی.خلاصه فردا صبح رفتم دانشگاه و بعد از کلی گشتن استاد را پیدا کردم تا منو دید گفت درسته که خیلی سر کلاس اذیت میکردی ولی لااقل میاومدی امتحان می دادیشاید قبول می شدی گفتم استاد می خواستم مطلبی خدمتتون عرض کنم پدر یکی از بچه ها مریض شده بود و من و بقیه دوستام برای عیادت رفتیم شهرستان اما دوشنبه شب موقع بر گشتن چرخ ماشین پنجر شد و زاپاس هم همراه نداشتیم اون جاده هم که خودتون می دونید خیلی کم ماشین رد میشه به همین دلیل نتونستم به موقع برسیم .با خودم گفتم الانه که استاد اخماش بره تو و دعوا م کنه اما بر عکس یه لبخند مرموز زد و گفت باشه ازتون امتحان میگیرم فقط یادتون باشه درس چهار واحدی است و هر نمره ای بگیرید همونو ثبت می کنم .فردا 8صبح بیایید امتحان بدید گفتم ممنون استاد وبا غرور پیش دوستام رفتم همه گفتن دیدی گفتیم فقط تو می تونی استاد را راضی کنی و من با غرور نگاهشون می کرد خلاصه درس رو خوندیم و فردا برای امتحان رفتیم وقتی رسیدیم هر کدوم از ما رو به یه اتاق بردن پیش خودمون گفتیم اشکال نداره اگه همه با هم 20میگیریم جدا از هم یه 12می تونیم بگیریم سوال اول را نگاه کردم دو نمره داشت و خیلی ساده بود سریع جواب دادم و دیدم یه سوال دیگه بیشتر نیست و 18نمره دارد سوال این بود کدام چرخ ماشین پنچر شده بود ؟فهمیدمکه دوستان الان هر کدام یه چیز می نویسن و استاد به دروغ ماجرا پی میبره .البته من خودم نوشتم من اون موقع سریع از ماشین خارج شدم و رفتم کمک بیارم و متوجه نشدم کدوم چرخ بوده
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟ دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz پسر : تهران/وحید/26 و شما؟ دختر : تهران/نازنین/20 پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه. دختر: مرسی!شما مجردین؟ پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟ دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟ دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم. پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم. دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟ پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟ دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟ پسر : خیابون دربند. شما چی؟ دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟ پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟ دختر : اسم فامیلی شما چیه؟ پسر : من؟ حسینی! چطور؟ دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی
رو ول کردی نشستی چت می کنی؟
پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش! دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..
دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!
پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه! عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!
دختر : او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای
پسر : باشه عمه ملوک! بای…… نظر يادتون نره بچه هاهاهاها....
اعضای وبلاگ به 23 نفر رسیدن ,وضعیت کامنتا هم بهتر شده ,غریبه هم داریم که نظر میدن,بازدید از وبلاگ داره به ۵۰۰۰ نزدیک میشه,خبرای کنفرانس هم دارم میدم,bb هم هنوز خودشو معرفی نکرده,بعضی از همکلاسیا کامنت گذاشتن عضو نشدن,........و همچنان نویسنده نداریم!!!!!
یه دستمال بدین عرقامو پاک کنم!!! آیا خیلی کم درس میخوانید؟ آیا از امتحانات واهمه دارید؟ آیا میان ترم ها را خراب کرده اید؟ آیا به دنبال راه حل میگردید؟
خدا شاهده ما هم مثل شماییم,هیچ راه حلی نداره باید بشینی درس بخونی!!!!!! یک تصویر کاملا پر معنا در راستای اجرای طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها
بخشی از خاطرات دوران دبیرستان یه دختر
همت کنین یه کامنتی بزارید جهت شغاف سازی اینکه آیا ما سمیرا داریم؟ اصن داریم همچی چیزی؟ مثه اینکه یه سری از خانوما علاقه شدیدی به سریال های پوآرو و هلمز دارن,خوششون میاد دنبالشون بگردی و همیشه یه ردی از خودشون به جا بزارن,چه کاریه خوب؟ بی خیال شین دیگه.از این به بعد نام ونام خوانوادگی تونو بنویسین لدفن! والا به خدا من از خانوما چند نفرو بیشتر نمیشناسم! اینایی که میگن اینجا پست بزاری هویتت میره زیر سوال! همت کنن نماینده بدن واسه نویسندگی وبلاگ! راستی حلالشون نمیکنم اونایی رو که دیشب پست های خانوم مرضیه رو کامنت باران کردن ولی پست های من.........خدا ازشون نگذره میسپرم به خدا!!!!
واقعا دم این خانوم مرضیه گرم! من خودمو تیکه پاره کردم دو ماهه اندازه این سه تا پست کامنت جمع نکردم!!!! نویسنده چقدر تاثیر داشته ما نمیدونستیم! در حال ممنون از این سه تا پست.
یه زمان از امتحانات که بر میگشتیم ، مامانمون میپرسید : چند میشی ؟؟؟
با صدای بلند داد می زدیم 20! حالا امروز..........من اشک تو چشام جمع شده دیگه نمیتونم ادامه بدم.........
یادش گرامی باد !
به احترام اون روزا ۱ دقیقه سکوت لدفن!
اعضای وبلاگ به ۱۷ نفر رسیدن! واقعا جای تشکر داره. همکلاسی هایی که جدیدا لطف میکنن کامنت میزارن عضو بشن بشناسیمشون. ضمن اینکه از این به بعد کامنتا نیاز به تایید من نداره!!! بلاخره BB رو لو رفت!!!!!! با کمک نیما به یک قدمی هدف رسیدیم!!!!! اقا ما تو کلاس خانومی به اسم پرستو داریم؟ |
|