دانشجویان مهندسی صنایع ورودی 91
دانشگاه دامغان
| ||
|
یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیام، یاد بابام می افتم که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشین خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمی شد.وسط جنگل، داشت شب میشد، نم بارون هم گرفته بود. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بیصدا بغل دستم وایساد. من هم بیمعطلی پریدم توش.این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!خیلی ترسیدم. داشتم به خودم میاومدم که ماشین یهو همون طور بیصداراه افتاد.هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمیتونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت میرفت طرف دره. خودم رو به خدا نزدیک دیدم .تو لحظههای آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میاومد و فرمون رو میپیچوند.از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند میدویدم که نفس کم آورده بودم.دویدم به سمت آبادی که نور ازش میاومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.
بگو چرا وبلاگ دو روزه خلوت شده!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خرخونای نامرد!
از وقتی لینک فیسبوکو گذاشتم تو وبلاگ،با اینکه خوب کار نمیکنه ولی دیده شده چند نفر از بچه ها جدیدا عضو فیسبوک شدن!
خدا ما رو ببخشه،باعث انحراف جوونا شدیم،خدایا همه رو به راه راست هدایت کن!
اگه قراره با دمپایی ابریِ خیس تو دهنِ کسی زده بشه، اون کسی نباید باشه جز پسری که با صدای بچگونه حرف می زنه یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود،یه پسر بچه ای بود که خیلی شىطون بود،یه روز که مامانش رفته بود بیرون،پسر قصه ما بدون اجازه رفت پارک سر کوچه پی بازی،وقتی حسابی بازی کردو خسته شد یهو یادش اومد که به مامانش هیچی نگفته،پس بدو بدو رفت سمت خونه،تو کوچه عمو قربونعلی رو هم دید و زودی بهش سلام کرد و با سرعت رفت سمت خونه، تکانه پسر بچه را حساب کنید! از سری سوالات فیزیک هالیدی! یعنی من میبینم اون روزی رو که انقدر فرهنگ سازی بشه که دوستان منو میبینن سفره دلشون وا نشه که چرا دامغان این جوریه؟,چرا ۸ شب پاساژ بسته میشه؟،آب و هوا چرا اینجوریه؟،چرا دیروز برف اومد؟،چرا امروز آفتابیه؟،چرا در گنجه بازه،کو تخم مرغ تازه،دختر این پیره زنه چرا گرامافون میزنه!!!!!!!!! والا بخدا،حالا خوبه ما دامغانی نیستیم! فصل دو نفره هم تموم شد... . . . . . . . . . . دیگه دور , دور ِ ماست غروبا تنهایی بریم خیابون ،"هـــا" کنیم... کی میدونه چی به این بچه گفتن؟؟؟
این استاد رحمانی نمیگه ما شونصد صفحه کتابو چه طوری شب امتحان بخونیم؟!!!! چرا مسءولین رسیدگی نمیکنن؟!!! مملکته داریم؟!!! قابل توجه همکلاسی های عزیزمون: اکثر پسرا این طوری انتخاب واحد مقدماتی رو انجام دادن: اقتصاد عمومی ۲ ریاضی ۲ فیزیک۲ معادلات دیفرانسیل برنامه نویسی کامپیوتر آزمایشگاه فیزیک ۲ آیین زندگی تربیت بدنی۱ تفسیر قرآن اگه گفتین این عکس کیه؟
ادامه مطلب در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز پس یک دانشجوی نرمال نمیتواند درس بخواند!!!
مرد در حالى که داشت روزنامه میخواند رو به زنش کرد و گفت: در روزنامه نوشته بررسيهايى که به عمل آمده نشان میدهد زنها روزانه ۳۰,۰۰۰ کلمه حرف میزنند در حالى که اين ميزان در مورد مردها فقط ١٥٠٠٠ کلمه است.
زن گفت: علتش اين است که ما بايد هر چيز را دوبار تکرار کنيم تا مردها بفهمند. مرد گفت: چی؟
بوی شوم امتحانات آید همی...
بوی بد یار مهربان آید همی...
ما ز تعلیم و تعلم خسته ایم...
دل به امید تقلب بسته ایم...
ما برای کسب مدرک آمدیم
نی برای درک مطلب آمدیم...
(ایام امتحانات تسلیت باد)
هيچ وقت غصه ي چيزهايي رو كه نداري ، مثل : ادب ، هنر ، خوشگلي ،تيپ ،محبوبيت ، پول و ... نخور!
. . . . . . . حالا مثلاً من كه دارم كجا رو گرفتم ؟
به نظر من یلدا واسه همه زیبا نیست
برای بعضی ها تنها فرق شب یلدا با شبهای دیگه اینه یک دقیقه بیشتر تنهان.
|
|