دانشجویان مهندسی صنایع ورودی 91
دانشگاه دامغان
| ||
|
دوستان عزیز گله,شکایت,انتقاد,پیشنهاد,فحش,آهن,سماور,دمپایی پاره خریداریمممممم!!!!! نیازی به نوشتن نام هم نیست! هر چه می خواهد دل تنگت بگو
ی
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﯾﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﻓﯽ ﺑﮑﻨﻢ ...... ﯾﻪ ﻣﺪﺗﻪ ﻫﺮﮐﯽ ﭘﺴﺘﺎﯼ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪﻣﯿﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺴﺘﺎﺕ ﻏﻢ ﺩﺍﺭﻩﻧﮑﻨﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘﯽ ﺧﻮﺭﺩﯼ؟؟؟ﺣﺎﻻ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﺑﮕﻢ ﺁﺭﻩ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ... ﺑﺰﺍﺭﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺍﺷﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﺑﮕﻢ .... ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ 2 ﺳﺎﻝﭘﯿﺶ ﭘﯿﺎﻣﺎﺵ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ..... ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﻢﭘﯿﺎﻡ ﻣﯿﺪﺍﺩ .... ﺍﻭﻻ ﺍﺻﻼ ﺑﻬﺶ ﻣﺤﻞ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﺍﺻﻼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦﮐﺎﺭﺍ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ ﻭﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﺷﻮ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .... ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﺑﯽ ﻣﺤﻠﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺍﻭﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻬﻢ ﭘﯿﺎﻡ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﻬﺶ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺎﻡ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﺪ .... ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﻣﯿﺰﺩ ﺑﻬﻢ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﺷﻌﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻭﺍﺳﻢ ﺁﻭﺍﺯﻣﯿﺨﻮﻧﺪ .... ﮐﻠﯽ ﺑﻬﻢ ﻭﻋﺪﻩ ﻭﻭﻋﯿﺪ ﻣﯿﺪﺍﺩ ... ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎﯼ ﻭﺍﺳﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺧﺮﯾﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻣﯿﺨﺮﻡ ... ﻭﺍﺳﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺕ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻣﯿﺒﺮﻣﺖ ﺳﻔﺮ ﺩﻭﺭ ﺩﻧﯿﺎ ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺧﺐ ﺑﺎﺯﻡ ﺷﻨﯿﺪﻧﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ... ﺍﯾﻦﺍﻭﺍﺧﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯﻡ ﺧﺒﺮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯼ ﻫﻢﻣﯿﺪﺍﺩ... ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﺮﻟﺤﻈﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﯿﺎﻣﺶ ﺑﻮﺩﻡ ... ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺵ ﺑﺎﺩﻭﺳﺘﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ... ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ .. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﺭﻭ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ .. ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ... ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ... ﺍﻭﻧﻢ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﯿﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯﻣﻦ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩﺵ ... ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺟﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺍﺣﻤﻖ ... ﺗﺎﺯﮔﯿﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺳﺮ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﻨﻮ ﮐﻼﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ... ﺍﺳﻢ ﺍﻭﻥ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺘﮑﺎﺭ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ ﺑﻮﺩ .... ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻢ ﻫﯿﭽﮑﺲ.... ﻭﻟﯽ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﻤﻮ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭﺣﻘﻤﻮ ﺍﺯﺵ ﭘﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻣﻄﻤﺌﻦ
پدر یعنی:اونی که هروقت میگفت "درست میشه" تمام نگرانی هایمان به یکباره رنگ میباخت. چه اونایی که هستن پیشمون:) و چه کسایی که نیستن پیشمون:(
يه زماني فيس بوك و فتوشاپ و بوت و چت روم و بلوار سجاد نبود
دخترا با شله زرد دلبري مىكردن
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد، تا اینکه دروغی آرامم کند . .................................................................. تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی! یکی دیروز و یکی فردا . ادامه مطلب دختران بی تقصیرند, این روزها آدم نمیبینند
تا برایش حوا شوند. یه خاطره میگم، جنبه داشته باشین،راجع به منم قضاوت نکنین! یادش بخیر دوم دبیرستان که بودیم مسیر رفت و برگشت ما (منو دوتا از دوستام) از جلوی یه هنرستان دخترانه بود! زمان امتحانای ترم اول بود،یادمه فیزیکو امتحان داده بودیم داشتیم با پنج تا از بچه ها رد میشدیم،این دخترا همه به حدی سر به زیر و نجیب! بودن که خدایی من جرات نمیکردم تنهایی از اون منطقه رد شم! خلاصه بچه ها داشتن از ما سوالا رو میپرسیدن(لازم به ذکر که دوران اوج خرخونى ما بود!) که یکی از بچه ها شیطونیش گل کرد به هفت هشتا از دخترایی که دم در هنرستان ایستاده بودن با لودگی گفت: این گله ی ببعی نیاز به چوپون نداره؟!!!! حاضرم قسم بخورم به میکروثانیه نکشید یکی شون برگشت گفت: چوپان که نه ولی سگ لازم داره! هیچی دیگه جوری بقیشون به ما خندیدن که همونجا ما یه دربست گرفتیم فلنگو بستیم،کلا نابود شدیم!!!.هیچ وقت قیافه اون دختریادم نمیره! تو روحش کصافط!
یه کامنت اومده که چرا بقیه نظراتو نیگاه نمیکنم! همکلاسی عزیز من کامنتایی رو که با اسم مستعار ارسال میشه رو تایید نمیکنم! حقیقتش میترسم بقیه ناراحت بشن!
خانوم اسکندری افتخار دادن رو صندلی داغ نشستن,پست ایشون ویژه اعضا هست با یوزر خودتون وارد بشین و سوال پیچش کنین.
یه نکته دیگه هم خطاب به همه ی بچه ها،حواستون به آدمای اطرافتون باشه،ما سه واحد افتادیم ولی بجاش هفت هشت واحد آدم شناسی پاس کردیم!
اگه خودکارتون فقط به اندازه یه جمله جوهر داشت,چه جمله ای مینوشتید؟!
بابا نان داد بابا فقط آب داد و نان داد مامان عشق داد بابا گول شیطان را خورد و شناسنامه اش چند بار پر شد. پر شد، خالی شد خالی نشد، خط خورد. زن ها خط خوردند، مادرها خط خوردند و بابا چون حق دارد، آب می دهد. نان می دهد. مامان، زوجه مامان، ضعیفه مامان، عفیفه مامان غذا پخت، بابا غذا خورد. مامان لباس را اتو کرد، بابا لباس را پوشید و رفت بیرون... مامان ظرف شست، بابا روزنامه خواند. بابا روزنامه خواند و اخبار دنیا را فهمید ولی نفهمید مامان غم دارد بابا اخم کرد، بابا فحش داد، آخر بابا ناموس دارد پشت سر ناموسش حرف بود. مامان، کار مامان، پیکار مامان، تکرار. مامان، بیدار. مامان، دار. مامان، دلارام. مامان، افسانه، لیلا بابا نان می دهد و فوتبال خیلی دوست دارد بابا رونالدو را از مامان بیشتر دوست دارد بابا می خوابد، مامان می خواند. مامان می زاید. مامان با درد می زاید. مامان شیر می دهد، بزرگ می کند، حقیر می شود، پیر می شود. بابا زن گرفت. صیغه بابا برای مامان طلا گرفت. مامان بغض کرد. مامان رفت صیغه یعنی رفتم، رفتی، رفت... مامان برگشت، کسی با بابا کار ندارد. بابا حق دارد. حتی اگر شب ها هم نیاید ولی مامان باید با آبرو باشد. آبرو یعنی مامان ساکت باشد. من ساکت باشم. زن ساکت باشد و مرد آب بدهد، نان می دهد. بابا "پرسپولیس" را دوست دارد بابا "آنجلینا جولی" را دوست دارد مامان، کار مامان، پیکار مامان، سرشار از پیکار مامان، زندان، بیمار، تب دار بابا خانه دارد، ماشین دارد، ارث دارد غرور دارد، زور دارد مامان روسری دارد ولی دیگر هیچ چیز ندارد مامان فقط حق مهریه دارد، حق نفقه دارد، حق آزادی دارد پس باید ساکت بماند حتیاگر مهریه، نفقه و آزادی ندارد. بابا کله پاچه را از زن های زیر پل هم بیشتر دوست دارد مامان خدا را دوست دارد ولی نمی دانم آیا خدا هم او را دوست دارد؟ پس چرا مامان تب دارد؟! بابا نمی بیند. نمی بیند که مامان غم دارد، درد دارد باباهای اینجا هیچ وقت نمی بینند بابا فقط آب می دهد، نان می دهد و می رود و ما هر روز، باید خدا را شکر کنیم.... روزی هزار بار
نیما, ما منتظریم!!! نفر بعدی کی باشه؟؟؟؟؟؟
ما که امتحانا رو خراب کردیم و دیگه با شماها همکلاس نمىشیم،این دم آخری یه لطف کنین کامنت بزارین که کلاسای ترم بعد از چه تاریخی تشکیل بشه بهتره! صرفا جهت هماهنگی و برنامه ریزی همه نظرات شونو ارسال کنن! با تچکر سلام ببخشید اگه سر زدید و وبلاگ آپ نشده بود!!! دو سه روز اینترنت دامغان مشکل داشت نتونستیم خدمات بدیم! حالا شماها نباید چارتا مطلب بفرستید واسه وبلاگ؟! اصن کسی به وبلاگ سر زده بود؟ خلاصه از طرف من ببخشین! همکلاسی های عزیزی که با صندلی داغ موافق بودن دیگه سوالی ندارن؟ برداریم صندلی رو؟ با یه بخش جدید با عنوان "اعتراف کن" موافقین؟ میتونین اعترافاتونو بفرستین؟ موافقا کامنت بزارن لدفن!
الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی
پاس نشوند حکیمی
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید!؟
روزی همۀ دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند!آنها تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند!
انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او بایدتا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
همه پنهان شدند الا نیوتون!
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آنایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین.
انیشتین شمرد 97, 98, 99..100…
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.
انیشتین فریاد زد: نیوتون بیرون( سُک سُک)
نیوتون بیرون( سُک سُک)
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت:
من بیرون نیستم! تازه من اصلا نیوتون نیستم !!!
تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست!
نیوتون ادامه داد:
من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام،که من رو،نیوتون بر متر مربع میکنه و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشد؛بنابراین من "پاسکالم" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سُک سُک) !!
![]() |
|