دانشجویان مهندسی صنایع ورودی 91
دانشگاه دامغان
| ||
|
امروز با دوستم رفتیم کافی نت،وبلاگ کلاس شونو آپ کنیم(مهندسى معدن شاهرود) حدودا 35 نفر هستن،بعد 6تا نویسنده دارن،جمعا 50-60 پست هم بیشتر نذاشتن ولی بالای 200تا کامنت داشتن،اصن اون لحظه اشک تو چشام جمع شد،کلی هم منو مسخره کرد.حالا ما چی؟! تازه امروز اعضای وبلاگ شدن 16 نفر! کامنتا هم که وضعشون خرابه،از نویسندگی هم که همه گرخیدن! کلی ایده جالب داشتم ولی ناجور زدین تو ذوقم!! اگه بخاطر نظرات چند نفر(fateme,bb,zahra,elham,nima,mobina)نبود،انگیزه ای واسه پست گذاشتن هم نبود،جدا از شوخى تریپ ور نمیدارم اگه موافقین کلا بی خیال بشم یا اصن وبلاگو حذف کنم؟ شاید بعضی ها بگن بودنش بهتر از نبودنشه اما من دیگه انگیزه ای ندارم(جمله ى تاثیرگذار رو حال کردی!).شرمنده دیگه! این صحنه هست که تو فیلمایی که توش دانشگاه داره همیشه میبینی که دختره و پسره میخورن به هم بعد جزوه های دختره پخش و پلا میشه رو زمین بعد با هم جمعش میکنن و میرن یه دوری باهم میزنن و آخرش هم به ازدواج ختم میشه .... خواستم بگم چرت محضه... دیروز تو راهرو امیرکبیر دختره کم مونده بود ما رو رو پله ها بکشه.برگشتم میگم؛ خدا! چه مریضی هایی اومده! خیلی ریلکس میگه؛ الان انتظار داری ازت عذرخواهی کنم؟! خداییش تا حالا انقدر قانع نشده بودم!
میگم اگر وقت کردید محض تست کیبوردتون هم که شده یه کامنتی بزارید!
به خاطر خودتون میگم...!
می ترسم یه وقت کیبوردتون جلبک ببنده!!
بلاخره به انتگرال رسیدیم!!!!\
اینده ای که به ان چشم دوخته ایم یه قانونی دخترای دانشجو دارن به این عنوان: دیر رسیدن بهتر از زشت رسیدن است . . . . از اعضای وبلاگ و همکلاسی های عزیزی که با نظراتشون گلواژه صادر میکنن ممنون.دیگه به کسی پیشنهاد نویسندگی نمیدم هر کی خواست کامنت خصوصی بزاره.
یعنی دلم میخواد کسی با اسم اصلیش نظر نده
مهندسا دستا بالا ااااااا!!!
تتقاضا میشه اگر افتخار دادین و خواستین نظری بدین لطف کنین نام اصلی خودتون رو هم بنویسین که نظرتون قابل نمایش بشه! اینایی که بهشون پیشنهاد نویسندگی میدم, ناز میکنن, دلم میخواد دو ماه دیگه قیافه هاشونو ببینم.بفهمن چه موقعیتی رو از دست دادن!!!!! بعد ازaa , bb هم به کاربران اضافه شد!!!!! بی صبرانه منتظرم ببینم کی با نام pp میاد!!! میدونین ۱۶ اذر یه خبرایی هست؟! من با این حرکت موافق نیستم،شما چطور؟ دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی انها را اشکار میکند (آنتوان چخوف)
داشتم فکر می کردم،فیزیک چه ساده تر می شد اگه بجای اون سیب خود درخت می افتاد رو نیوتن! والاااا!!
و کودک از نور چشم مادر خواندن و نوشتن می آموزد وقتی کمی بزرگتر شد کیف مادر را خالی می کند تا بسته سیگاری بخرد بر استخوانهای لاغر و کم خون مادر راه می رود تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود وقتی برای خودش مردی شد پا روی پا می اندازد و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید: عقل زن کامل نیست....
" و چه کسی از او راستگوتر؟"
امروز چند نفر از بچه های کلاس رفتن ملاقات "محمد شهسوار" روند شیمی درمانی شروع شده,واسه سلامتیش باید دست ها رو به اسمان کنیم,از ته دل براش ارزوی سلامتی میکنم.نه تاسف بخورین نه نظر بدین فقط خالصانه براش دعا کنید.
تازگیا حس میکنم این بد بختیایی که میکشم...
همش انعکاس روزاییه که مامور آبخوری بودم...
عین یزید کصافط بودم...
بچه های بدبخت مجبور می شدن تو خونشون برن آب بخورن...
یه دختره هست تو دانشگاه بهم پیشنهاد دوستي داده ، میترسم بهش جواب رد بدم تو صورتم اسید بپاشه...
|
|